این وبسایت را حمایت می کنم
ابزار و قالب وبلاگبیست تولز

گوگل پلاس

تصویر ثابت

جهل و بخل

جز توکل بر خدا سرمایه ای در کار نیست / هر که را باشد توکل کار او دشوار نیست

خبرنامه:

کلبه دوستان

گیاه پزشکی

گیاهان زینتی

جملات زیبا


gps ماشین ردیاب

دیلایت فابریک

جلو پنجره لیفان ایکس 60

تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان کلبه و آدرس koolbe.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





آمار بازدید

ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 114
بازدید دیروز : 217
بازدید هفته : 344
بازدید ماه : 331
بازدید کل : 40853
تعداد مطالب : 200
تعداد نظرات : 1899
تعداد آنلاین : 1

تماس با ما
جهل و بخل

جوک طنز آلود زیر متاسفانه حقیقت درد ناک روابط اجتماعی ما ایرانیان است،

یک وجه مشترک ملی‌ که در تمامی ادوار موردِ استفاده بازیگران صحنه سیاست

بین‌المللی برای عقب نگهداشتن جامعه و عقیم کردن افکار و تلاش های معدود 

روشنفکران ملی‌ قرار گرفته و می‌‌گیرد :

 

در داستانهای قدیمی آورده اند که، روزی خداوند فرشته ای از فرشتگان بارگاه

خویش را به زمین  فرستاد و گفت در هر قاره ای، یکی از بندگان را بیاب و هر

آنچه میخواهد مستجاب کن .


فرشته نخست بار بر کالیفرنیای آمریکا فرود آمد.

مردی را دید که در خیابان قدم میزند. گفت

ای مرد، حاجت چه داری تا روا کنم از برای تو؟ مرد گفت:

خانه ای بزرگ میخواهم. ماشینی بسیار بزرگ و مقدار زیادی پول.

آنقدر که هر چه خرج کنم به پایان نرسد .....

خواسته مرد مستجاب شد ....


فرشته بر سر اروپا چرخی زد و بر روی پاریس فرود آمد. زنی را پیدا کرد.

آرزوی زن را پرسید. زن گفت:

مردی میخواهم زیبا رو. و لباسی که هیچ زنی تا کنون نپوشیده باشد.

و عطری که هیچ انسانی تا کنون نبوییده باشد ...

خواسته زن مستجاب شد .


فرشته به قاره آسیا روان شد و از قضا در میانه یکی از کویرهای ایران فرود آمد.

مردی را دید نشسته در کپر خود. تنها و بی کس.

پرسید: ای مرد چه میخواهی از من؟

مرد گفت: آرزویی ندارم. من به آنچه دارم راضیم .

فرشته به حال او غصه خورد. ساعتی آنجا ماند و دوباره پرسید:

مرد! آرزویی بکن! مرد گفت: راضیم و چیزی نمیخواهم.

هر چه فکر میکنم چیز خاصی به ذهنم نمیرسد .

فرشته ناامیدانه پرگشود. اما در آخرین لحظات مرد گفت: برگرد. صبر کن !!!

فرشته خوشحال شد و گفت:

آرزویی به خاطرت آمد؟ گفت: بله! کمی آن طرف تر،

پیرمردی دیگر است که در کپر خود نشسته و یک بز هم دارد.

برای من سخت است که او بز داشته باشد و من نداشته باشم،

سر راهت آن بز را خفه کن ........


نظرات شما عزیزان:

مهري
ساعت10:12---8 خرداد 1392
سلام


بزم ایلیا
ساعت11:57---6 خرداد 1392
کاش میشد تا خدا پرواز کرد
پای دل از بند دنیا باز کرد
کاش میشد از تعلق شد رها
بال زد همچون کبوتر در هوا


سلام

اگه فرصت کردین به بزم ایلیا سر بزنید

[گل]



نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





شنبه 4 خرداد 1392برچسب:" قاصدک ", :: 13:6 :: نويسنده : کلبه



کلبه عشق

این وبسایت در وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی به ثبت رسیده است

All Rights Reserved For Koolbe.ir
Copy Right 2012

ابزار فيد خوان